نباید خیال کنیم با نماد روبهرو هستیم. این حتی یک استعاره هم نیست. پرنده اگر مثل همیشه همراه با رهایی تداعی شود، رضا نصرتی آن را ادامه میدهد تا زوایای دیگری از معنا را در آن کشف کند. پرواز تا به کجا و تا به کی یعنی رهایی مطلق؟ در تابلوهای او پرنده صرفا نماد آزادی، امید و رهایی نیست. نه حتی نماینده چیزی فراتر از خودشان، بلکه اشاره به وضعیتی است مشابه با وضعیت روزگار ما و از همین طریق است که تابلوهای او تشبیه میسازند. تابلوهای او با صدایی بلند از پرواز و حرکت رو به روی ما قرار میگیرند تا شبیه باشند به تشویشی که در رهایی و پرواز است. رنگها کمک میکنند تا این رهایی را با سقوط اشتباه نگیریم. سقوط اتمام ماجراست، درحالیکه نقطه آغاز و پایانی وجود ندارد؛ جنون است و رنگها به کمک جنون میآیند.
بعضی تابلوها به واسطه لکه رنگی یا تقسیمشدنشان به چند قسمتی هندسی این فضا را میشکنند. اتمسفر در تعلیق در میآید تا نتوانی غرق آن تشویش و آن جنون شوی. انگار این فاصله گذاری، نماینده آگاهی است. ضربهای برای آنکه لحظهای از این تلاطم خارج شوی، اما نه بیشتر. طولی نمیکشد که تا به خودت میآیی، دوباره در تلاطم لایه اصلی و پرواز پرندهها غرق شدی. انگار که در روزگار ما آدمی تا اینجای مسیر آمده. گاهی خودآگاه میشود، اما قوت آن تلاطم بیشتر است. اگر هم نمادی وجود داشته باشد، همین کلیت است که ظاهر کامل و عیانی از وضعیت روانی امروز ما ساخته است.