در این روزهای قرنطینهای با نگاهی اجمالی به کتابخانههایمان به وضوح به جایگاه هنر ایران پی خواهیم برد!
از دیدگاه من هنر معاصر ایران همانند نوجوانی است که هنوز به بلوغ نرسیده و بهتازگی با اندامها و موی صورت و بدن خود آشنا شده که با رویای بزرگشدن طرحی با تیغ به آن میزند؛ هرچند که بیشتر اوقات خود را زخمی میکند. هنوز نباید از یک نوجوان عقیم توقع بالغشدن، بالغبودن یا باروری را داشت و اگر گاهی نیمنگاهی به آن میشود، غالباً از جانب دوستان و دوستداران این نوجوان است و نه از منظر درونمایهی پخته و کامل آن.
هنر ما همواره زنگ تفریحی بیش نبوده، هر چند به شوخی یا جدی در کنار بقیه دروس برای آن مقاطع تحصیلی در مدرسه و دانشگاه در نظر گرفته شده است. به نظر من در بحث آموزش فقدان اصلی، آموزشِ هنر دیدن، مخاطب خوب بودن و نیاز به آن در زندگی و بازتاب آن در اجتماع است. هنرمندان این عصر معمولا درگیر پاسخدادن به سوالاتی هستند که حتی هنوز طرح نشدهاند و متاسفانه تحریم و سرکوب برای یک قشر، ژستی خودزنیمأبانه است؛ همانند جاهلانی که در میانهی دعوا از ترس شکستخوردن خود را میزنند تا بلکه دیده شوند و بیشتر اوقات در نقش قربانی تریبونی به دست می آورند.