این مجموعه که با عنوان «تنها» برای پروژه پایانی کارشناسیم کارکردم، به هویت انسان اشاره داره. با بزرگترشدن صنعت و کمرنگشدن نقش انسان در بسیاری از کارها، همونجورکه زندگی آسونتر شده، زنگ خطری هم به صدا در اومده که تا کی و تا کجا میخواهیم انجام کارها رو به دست ماشینها بسپاریم؟ اگه روزی ماشینهای صنعتی و مکانیکی همونجور که در محاسبات از ما پیشی گرفتن در احساسات و عواطف و تصمیمگیریها هم پیشی بگیرن چی؟
این مجموعهی هفت بخشی، داستان پسریه که شاید تصویری از خود من باشه، به همراه دوست مکانیکیاش که ساخته دست خودشه. اما تنها، سایهای از پسر در تصویرها وجود داره. انگار که دیگه چیزی از اون پسر باقی نمونده و فقط جسمش رو باخودش به دوش میکشه. در مقابل، دوست مکانیکیاش در پیشبرد مسیر داستان فعاله و ما بار احساسی داستان رو در چهرهی یه شخصیت ماشینی میبینیم.

