آنچنان که روال است، میتوان کژرویهای سیاسی و اقتصادی را تعمیم داد بر هنر که قطعا تافته جدا بافته نیست.
میتوان محدودیتهای رسانهای را دامنگیر هنر رایج دانست که طبیعتا شامل همه رسانهها میشود. میتوان پوزیشنی سخت منتقد گرفت و هر آنچه تافته پنبه کرد و ناچیز شمرد و البته خود را مبرا از همه دانست. ولی فراموش نشود، اصل هنر در بطن است و آن نیز در تپش. قطعا محصولی دارد و عرضهای و عارضهای. محال است پهنه پهناور ما فقط کویری لمیزرع و بیحاصل باشد.
به هر حال هنر امروزمان نمایش بطئی جامعهایست که در آن زیست میکنیم، تلاش میورزیم و رنج میبریم. پس زنده است و در پویش و درگیر چالشهای خود و اینهمه در آن نمایان. همهشمول است و نافذ، از هر اندیشهای نماینده دارد و البته نیازمند نقد و تحلیل. پس زنده و خیرهکننده برای دیگران و قابل اتکا برای خود. در آن آزادیم و رها، قدرتمند و فارغ، مصلح و ویرانگر و به هر جهت آفریننده.

